♥ Aida ♥ 81 ارسال شده در اردیبهشت 20، 2012 [align=CENTER] - کاکتوس مادرزن گل هاست. - درخت باردار با تکاندن باغبان فارغ می شود. - آب که گل آلوده شد، ماهی ها از فرصت استفاده کردند و همدیگر را بوسیدند. - بعضی ها برای سربلندی دیگران تا کمر خم می شوند. - خیلی از معتادها تابلو هستند ولی ارزش هنری ندارند. - معلمی شغلی با کلاس است. - دسته تبر جزء درختان خائن شناخته شد. - کاش ماشین زندگی هم دنده عقب داشت ! - وقتی آبله مرغان گرفتم، بیش از همه، از خروس ها وحشت داشتم. - فقط حرف های استاد ریاضیات حرف حساب بود. - شیرین ترین بازی ها نامزد بازی است، به شرطی که به ازدواج منتهی شود! [/align] به اشتراک گذاری این ارسال لینک به ارسال به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
♥ Aida ♥ 81 ارسال شده در اردیبهشت 20، 2012 [align=CENTER] - قبض آب را که دیدم، برق از سرم پرید. - آن هایی که بلند فکر می کنند هیچ وقت کوتاه نمی آیند. - بعضی ها با نردبان قدرت، از دیوار حاشا بالا می روند. - به علت خالی نگه داشتن جیب مردم، جیب بُرها متحصن شدند. - قیافه ام پاییزی است، اما دلم بهاری. - همه انسان ها شاعرند، چرا که روزی غزل خداحافظی را می خوانند. - هوا مجانی، برف و باران، سرما و گرما مجانی، دیگر چه می خواهیم ؟ - بعضی ها به پای هم پیر می شوند و بعضی ها به دست هم. - در محضر عشق، شش دانگ دلش را به نام معشوق سند زد. - بعضی ها در خوابند و بعضی ها قسطی چرت می زنند. - به لطف شرکت برق، برق چشمانم را مجانی مصرف می کنم. [/align] به اشتراک گذاری این ارسال لینک به ارسال به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
♥ Aida ♥ 81 ارسال شده در اردیبهشت 20، 2012 [align=CENTER] - بارش باران، رنگ سیاه شب را برد. - افکارم را با سکوت زندانی می کنم. - آن قدر به زندگی لبخند زدم که مرا دیوانه پنداشت و ترکم کرد. - از هم آغوشی آب و آتش، فرزندی به نام خاکستر متولد شد. - شاید پیش نیاز درس زندگی، یک واحد دروغ باشد. - برای اینکه احساس خود بزرگی کند، از کوه غرور بالا رفت! - شاید اتحاد یک نوع ظاهر سازی برای پنهان کردن دشمنی باشد. - تمام ارزها را در صرافی معامله می کردند، بجز عرض معذرت! - گاهی احساس دل بالاتر از منطق است. - کبوتر آزادی از آسمان هفتم تقاضای پناهندگی کرد. - در بیشتر سفیدی ها یک نقطه سیاه نفس می کشد. [/align] به اشتراک گذاری این ارسال لینک به ارسال به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
♥ Aida ♥ 81 ارسال شده در اردیبهشت 20، 2012 [align=CENTER] - وقتی قلمم شکست، سانسور با خوشحالی شروع به بشکن زدن کرد. - بیهوده متاز، مقصد همه خاک است. - چون گوش شنوایی نیافتم، حرف هایم را می نویسم. - قند خون مزه تلخی به زندگی می دهد. - رشته سخن را بدست گرفت و کلاهی نو برای مردم بافت. - بیشتر اوقات افکارم را با سکوت، سانسور می کنم. - به غصه هایم خندیدم و دردهایم را به تعصب وا داشتم. - به دنبال شادی باشید غم ها خودشان ما را پیدا می کنند. - برای آنکه به بیراهه نروم، پشت سر حقیقت راه می روم. - بعضی ها برای به جایی رسیدن و بعضی ها بعد از به جایی رسیدن، همه چیز را زیر پا می گذارند. - اعداد درشت، با صفرها رشد می کنند. - اگر قلمم را بشکنند، قلم پایم را می تراشم و با آن می نویسم. [/align] به اشتراک گذاری این ارسال لینک به ارسال به اشتراک گذاری در سایت های دیگر